مسافرت های کوتاه کوتاه
جگر گوشه ام فردا 38 ماهگیت تموم میشه مبارکت باشه عسیسم واسه تعطیلات عید فطر قرار بود با عمه زهره اینا بریم مسافرت ولی وقتی قرار شد اونا چند تا از فامیل های دیگه برن رفتن ما کنسل شد واسه همین با مامان جون اینا قرار شد بریم طرفای اقلید و سرحد به دوستای باباجون سر بزنیم صبح زود راه افتادیم دخمل نازم خوابیده بود با مامان جون و بابا جون و خاله لاله توی راه رفتیم کنار یه چشمه اینقده ذوق کردی که ما رو هم سر ذوق اوردی و یه چند دقیقه ای اب بازی کردیم واسه نهار مهمون یکی از دوستای باباجون بودیم که یه پسر کوچولوی دو ساله داشتن به اسم ماهان کلی با هم باز کردین و تا موقعی خوب بودین که دمپایی و عینک شما رو بر نمی د...