برف
بعد چند ماه برگشتیم توی مدتی که نتونستم بیام نت خیلی دلم واسه اینجا تنگ شد یعنی واسه اونجا(اون یکی وب)وولی به دلایلی مجبور شدم وب دخمل جان رو عوض کنم
خانم کوچولو حالا دیگه بزرگ شده به خوبی حرف میزنه کارهاشو تقریبا خودش انجام میده
علاقه زیادی به قصه تعریف کردن ونقاشی داره مخصوصا واسه اقا گاوه
گه گداری هم نگاهی به تلوزیون میندازه البته خیلی کم
و اما این روزای ما......
بعد از این چند سال ما یزد زندگی میکنیم واسه اولین بار برف اومد
کار من و هلنایی شده بود دعا که خدایا برف بباره تا بتونم دخملی رو ببرم واسه برف بازی
وقتی شب بابایی اومد رفتیم یه ادم برفی کوچولو درست کردیم از ترس اینکه یه وقت روز بعدش دیگه برفی نباشه
اولین ادم برفی ما که دو دقیقه درستش کردیم واسه اینکه فوق العاده سرد بود چشماش از لیمو عمانی و شال و کلاهش از تکه پارچه های مانتوی خاله ست
ولی خوشبختانه فردا صبحش همینجوری بارید تا ظهر که هلنایی و حدیث رو بردیمشون برف بازی .قیافه های دوتاشون دیدینی بود از ذوق برف نمیدونستن چیکار کنن
خدایا واسه همه نعمت هات ممنون