هلنا جونهلنا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دختری دارم شاه نداره

نوروز 1393

1393/2/4 4:41
نویسنده : مامان گلاب
1,468 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوبم.خوبین خوشین. ایشالله که تا اینجای سال جدید  واستون خوب و عالی بوده باشه و از این به بعدش بهتر از قبل باشه

بوشهر .ما سه تا

بریم سراغ مرور خاطرات عید امسال:

امسال اسفند برخلاف سال های قبل(این سه چهار سالی که عروسی کردم) تصمیم گرفتم که یزد و بمونیم و بعد از تموم شدن کارای همسری با هم بریم شهرستان و حتی فکرشم کرده بودم که عید و سال نو سه تایی خونه خودمون باشیم ولی خدارو شکر کارای همسری تموم شد و عصر روز پنج شنبه با هم رفتیم شهرستان زادگاهمون

قبل از سال نو

تخم مرغ های کار دست من و خواهری

سریع رفتیم خونه بابام اینا و وسایل هامون رو گذاشتیم و از اونجایی که شام هم خونه مادرشوهر دعوت بودیم تقریبا نیم ساعت مونده بود به سال تحویل رفتیم اونجا و متوجه شنیدم تمام خواهرشوهرها و برادرشوهرا دعوت دارن تقریبا واسه سال نو هم همه اونجا بودن یه جورایی خوب بود بچه ها با هم بازی میکردن و سر و صداشون بالا بود و تا اخر شب اونجا بودیم

سال نو و دخملی

از فردا صبحش دید و بازدیدها شروع شد  ومامانم ایناها رفتن اصفهان ما هم هر وعده یه جا دعوت بودیم حسابی خوش میگذروندیم

صبح سوم فروردین بود که به دعوت خواهرشوهرجان یا همون عمه عزت هلنا راهی بوشهر شدیم از اونجایی که اصلا قرار نبود بریم مسافرت خیلی ذوق زده شدیم هلنایی مدام میگفت هورا داریم مسافرت

اول رفتیم شیراز نهار رو اونجا خوردیم بعدش رفتیم طرف خونزنیون و اونجا هم بستنی معروفشو نوش جان کردیم جای همگی خالی

هلنایی خواب

تا شب رسیدیم به کنار تخته وشام بعدم خوابیدیم از پشه هاش بگم که تا صبح نذاشت چشم روی هم بذارم خدا رو شکر طرف هلنا و اقای شوهری نرفته بودن و اونا راحت خوابیدن

کنار تخته

از فردا ظهرش هم که رسیدیم بوشهر خارش ها شروع شد و معلوم شد که شوهری رو گزیده بودن و دوتایی مثه معتادای که مواد بهشون نرسیده خارش گرفته بودیم و این خارش ها تا اخرای فروردین ادامه داشت و خیلی هم عذاب اور بود

دخترکم با تیپ ساحلی

بازارچه ساحلی

هلنا و الناز

شب رو بوشهر خوابیدم و دو بار هم سوار قایق شدیم هلنا با اینکه میترسید و لی عاشق هیجان بود و تمام مدت جیغ میکشید

بوشهر

بوشهر

روز بعد رفتیم به طرف بندر گناوه  توی راه تمام تونل هاشو هلنا سرشو بیرون میکرد و با تمام وجود جیغ میزد و چه ذوقی هم میکرد .........هر چقدر بوشهر تمیز بود و رفتگرا در حال تمیز کردن برعکس گناوه  که فوق العاده کثیف بود و بوی بدی از ساحلش میومد و ما رو فقط نیم ساعت نگه داشت و بعدش قید ساحلشو زدیم و رفتیم توی بازارهاش هرچند اونجا هم کثیف بود  یکی دو ساعتی که توی بازارهاش گشتیم سریع راهمون رو به طرف برازجان کج کردیم وشب رو اونجا خوابیدیم

ساحل گناوه

فردای صبحش هم به طرف شیراز راه افتادیم و بعد نهاری که صفاشهر خوردیم راهی زادگاهمون شدیم

تا اخر تعطیلات پیش خانواده هامون بودیم البته دو سه روزی رو اقای شوهر برگشت یزد واسه حساب و کتاب و این حرفا و دوباره اومد پیشمون سیزده به در هم که بارون میومد  وما زیر سقف بودیم باغ دایی مهدی

سیزده به در

بعد سیزده به در دیگه واقعا دلم واسه خونمون تنگ شده بود و ظهر جمعه برگشتیم یزد

راستی یادم رفت بگم که جمعه پانزده فرودین صبح هم خواهری و شوهرش راهی خونه خدا شدن و بیست و پنجم و برگشتن

پسندها (2)

نظرات (8)

مامان صفورا
4 اردیبهشت 93 8:26
چقدر نازی شما.خدا حفظت کنه عزیزم. مهمون وب منم باش.
مامان گلاب
پاسخ
مرسی خاله جون حتما همین الان
مامان مهنا
7 اردیبهشت 93 16:24
ای من ب قربان این مامان گلاب ای من ب قربان این دخترک جیگر
مامان گلاب
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربونم فدای مهربونیات
مامان پریسا
7 اردیبهشت 93 18:10
سلام گلم خوبید؟ به به چه سفر خوبی من هم عاشق دریا هستم دوست عزیزم ممنون که بهمون سر زدید روی ماه دخملی رو میبوسم
مامان گلاب
پاسخ
سلام به روی ماهت اره واقعا هیچی دریا نمیشه شما هم از طرف من لپای خوشمزه پریسا جون رو بوسه بارون کنین
مامان پریسا
9 اردیبهشت 93 10:39
سلام گلم. خوبید. مرسی عزیزم. شما هم با افتخار لینک شدید.
مامان گلاب
پاسخ
سلام عزیزم باعثافتخاره
مامی بهنام وملینا
9 اردیبهشت 93 13:32
دخمل نازی دارید وبتونهم قشنگه امیدوارم همیشه به خوشی و روزهای خوبی در پیش داشته باشین
مامان گلاب
پاسخ
مرسی عزیزم ممنون از لطفت
مامان فرنيا
14 اردیبهشت 93 10:49
سلام هميشه به تفريح وشادي چه خوب شما هم عيد شيراز رفتيد اماچه كوتاه عجب دختر نازي ما هم هميشه با فرنيا توي تونلها جيغ ميزنيم حتي توي خود شهر تهران
مامان گلاب
پاسخ
سلام خانم مرسی عزیزم اره خیلی کیف میده
مامان فرنيا
14 اردیبهشت 93 10:50
اخ جون قايق سواري
مامان گلاب
پاسخ
واقعا
مامان فرنيا
14 اردیبهشت 93 10:51
ماماني از ديدنتون خوشحال شدم
مامان گلاب
پاسخ
فدات بشم عزیزم